انتظارقشنگ
میخوام از روزای خوبمون بگم من و بابا خیلی منتظر بودیم که توبدنیا بیای بخاطرعشق به حضرت علی وامام رضا اسمتو امیررضا انتخاب کردیم. انتظارت قشنگ بود ولی من نگرانت بودم همه میگفتن تو کوچولویی . بابا محسن میگفت نگران نباش گیگیلی من سالمه هدیه ی امام رضاست ماه اخرمیرفترم برات خریدمیکردیم .دست و پاهای کوچولوتو تصور میکردیم و میخدیدیم روزها یکی پس از دیگری سپری شدند و انتظارتموم شد و اومدی وقتی پرستارتورو گذاشت توی بغلم دلم اروم گرفت بابامحسن دل توی دلش نبود تورو دید ونم با دوربین ازت عکس گرفتم ودادم بهش خیلی خوش اومدی امیررضا ...
نویسنده :
مامان مرضیه
15:16